تصوّر کن صبح ی روز تعطیل مث همین امروز با صدای گریه ی خودت از خواب بیدار بشی و کم کم گریه ت ب هق هق تبدیل بشه. بعد فکر کنی ک چه خوابی دیدی ک تو رو اینجور از خواب بیدار کرده و تَهِش برسی ب اینکه تو مدرسه سرِِ ی موضوع ک ب نظرِ تو صلاح بچه های کلاسته و ب نظرِ شخصِ مقابلت خانم الف ضروری نیست بغض کردی و بعد ک ازش جدا شدی بغضت ترکیده و شده اشک و از گونه هات جاری شده و همینا تو رو از خواب بیدار کرده!
حالا از صبح نشستی و ب این فکر می کنی ک اگه فردا موضوع مورد بحثو با خانم الف مطرح کنی و اون مخالفت کنه چکار می کنی؟
بغض می کنی و بعد اشک و بعد هق هق یا اینکه جلوش می ایستی و قانعش می کنی هر چند تجربه نشون بده این از محالاته!
گچ نوشت: کاش دایره ی صبوری معلم ها محدود می شد ب ارتباطشون با بچه ها و نهایتا خونواده ها شون، نه بعضی های دیگر!
- ۹۳/۰۹/۲۸
خدا راشکر
خوابم ب واقعیت نپیوست!