همیشه عاشق غافلگیری ام، فرقی نمی کنه فاعل باشم یا مفعول؛ مهم فعلِ غافلگیریه!
روز 31 شهریور امسال یه پیام فرستادم برای شاگردای پارسالم، پسرایی که روز آخر مدرسه، طاقت نیاوردم و جلوی اونا گریه کردم...
پیام این بود:
سلام پسر عزیزم
هرچند این مهر، کنارت نیستم اما دعایت میکنم
تو هم دعایم کن.
راستش یه جور ریسک بود، ممکن بود هیچ جوابی برام نیاد اما دلم روشن بود.
جوابایی که برام اومد امیدوارم کرد، امیدوار به اینکه هنوز توی قلب پسرام جا دارم...
معین: سلام معلم خوبم. ممنون از اینکه یاد من بودی. خیلی دوسِت دارم. دلم خیلی برات تنگ شده. منم برای شما دعا می کنم هر جا هستید موفق باشید.
سجاد: سلام خانم. خوبی؟ شنیدم رفتید همدان. دلم واستون تنگ میشه. هر جا هستید سلامت و موفق باشید.
سید امیر علی: سلام خانم عصّاریانِ عزیز.خاطره ی معلم کلاس اول، برای همه ماندنی است و شما همان خاطره ی شیرین برای امیرعلی هستین که همیشه با او خواهد ماند. روزگارتان پر برکت و التماس دعا.
سید علی: سلام معلم عزیزم. ممنون همیشه به یادتم.
حسام الدین:می گویند هر کس به تو خواندن و نوشتن یاد دهد تو را بنده ی خود ساخته! من خواندن نامه های پر مهر و نوشتن مهربانی را از شما آموخته ام پس من عمری را دعاگو خواهم بود.
مهدی: ریزش تک تک برگ های پاییز آمینی باشد بر آرزوهایتان. پاییزتون رنگارنگ. مهدی همیشه مدیون زحمات شماست.
امیرعلی:سلام. هر کجا هستید موفق و پیروزباشید. ما به شما خیلی زحمت دادیم.
امیر عباس: سلام خدمت معلم عزیز. برای شما آرزوی موفقیت روز افزون رو دارم. امیر عباس سلام رسوندن خدمت شما معلم دوست داشتنی.
گچ نوشت: حتی با گذشت چند ماه از این اتفاق، باز با دیدن این پیام ها حسی عجیب پیدا می کنم. همین!